بنام خدا
می کنم آغاز تا به این کوچک دهن گویم باخدایم اندک سخن
خداوندا, ای مهربانم عزیزجان ,ای همزبانم
نمیدانم چه هستی یا که هستی ولی هرچه یا هرکس که هستی
مرا از ذلت وخواری رهاکن چون آدم نیستم از آدم جدا کن
گویی هزاران خار بر من فروکرد خدا,آن زمان که راه خود از من سوا کرد
آخر مگر خواستن گناه است اگر اینجا زمین است پس جهنم کجا است
گفتمش , میخواهم برایت بنده باشم نه چون حال ز نامت شرمنده باشم
بیا و مارا از اولیا کن التماست میکنم دردم دوا کن
هوای نفس را از من ,دورگردان این مایه ی ننگ ز وجودم پاک گردان
یا جهنم را به من واجب گردان یا آبروی رفته ام را بازگردان
تا به جا آرم نماز را روزه را,اصلا تمام واجبات را
ندایی ده تادر ماه محرم برای حسینت داشته باشم اندکی غم
خدایا,ببخش که دل غمگین است زندگیست , فقط خیال شیرین است
مرا ببخش که نگفتم از پیش حرف هایم دارد اندکی نیش
نیمه شب بود, دل غمگین بود هر چه گفتم درد بود,مال دل بود
شعری از آرمان بهرامی1392/8/3
برای دیدن نظرات بیشتر این پست روی شماره صفحه مورد نظر در زیر کلیک کنید:
شما نیز نظری برای این مطلب ارسال نمایید:
بخش نظرات برای پاسخ به سوالات و یا اظهار نظرات و حمایت های شما در مورد مطلب جاری است.
پس به همین دلیل ازتون ممنون میشیم که سوالات غیرمرتبط با این مطلب را در انجمن های سایت مطرح کنید . در بخش نظرات فقط سوالات مرتبط با مطلب پاسخ داده خواهد شد .